عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 235
نویسنده : آوا فتوحی


در عمق متن که به هوش آمدم
تبعیدم کردند به ناکجا آباد
به دهکده ای متروک در سطری مبهم
تهدید کردند به کلبه ات نزدیک نشوم
شبحی که هر صبح در مه می دیدم به یقین تو بودی
اما به احترام علفزار روییده بر ابرها،
   خودم را گم کردم
ناگهان باران گرفت
گاهی به رنگ سبز
گاهی به رنگ سیاه
کلمات هم از ترس خیس شدن
  چترهایشان را باز کردند
کلمات ماجراجو مردند اما
مدفون در خاطر مقدس بابونه های کنار چشمه
نمی دانم چرا از کودکی،
  هر وقت در رویای چشمه و دشت
    غرق شده ام
دخترکان کولی عاشقم شده اند
موهای آنها بوی دلتنگی پیراهن تو را می دهد
درست مثل تو می رقصند
درست مثل تو دف می زنند
مثل تو راه خانه ام را
  گم می کنند.



:: برچسب‌ها: احسان ابراهیمی , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com